معنی فارسی inquisitorious

B2

داشته‌های کنجکاوانه و پرسشگرانه.

Characterized by questioning or an interrogative nature.

example
معنی(example):

طبیعت کنجکاوانه تحقیق نگرانی‌هایی را به وجود آورد.

مثال:

The inquisitorious nature of the investigation raised concerns.

معنی(example):

نگرش کنجکاوانه او باعث شد همه احساس ناراحتی کنند.

مثال:

Her inquisitorious attitude made everyone feel uncomfortable.

معنی فارسی کلمه inquisitorious

:

داشته‌های کنجکاوانه و پرسشگرانه.