معنی فارسی inseminate

B2

عملی که در آن اسپرم به بدن یک زن یا حیوان تزریق می‌شود.

To introduce sperm into a female for reproduction.

verb
معنی(verb):

To sow (to disperse or plant seeds).

معنی(verb):

To impregnate (to cause to become pregnant).

example
معنی(example):

کشاورزان گاوها را برای زاد و ولد تلقیح می‌کنند.

مثال:

Farmers inseminate cows to breed them.

معنی(example):

دامپزشک مادیان را تلقیح خواهد کرد.

مثال:

The veterinarian will inseminate the mare.

معنی فارسی کلمه inseminate

: معنی inseminate به فارسی

عملی که در آن اسپرم به بدن یک زن یا حیوان تزریق می‌شود.