معنی فارسی inshell

B1

در پوست، به معنای وجود چیزی در پوسته یا غلاف خود به صورت طبیعی.

In or covered by a shell; used to describe items that are still in their natural casing.

example
معنی(example):

بادام‌ها در پوست هستند و می‌توانند مدت طولانی نگهداری شوند.

مثال:

The nuts are inshell and can be stored for a long time.

معنی(example):

خرید بادام‌زمینی با پوست معمولاً ارزان‌تر از خرید آنها بدون پوست است.

مثال:

Buying inshell peanuts is often cheaper than buying them shelled.

معنی فارسی کلمه inshell

: معنی inshell به فارسی

در پوست، به معنای وجود چیزی در پوسته یا غلاف خود به صورت طبیعی.