معنی فارسی insinuator

B1

دسیسه‌چی، کسی که به طور غیرمستقیم یا با طعنه به دیگران اتهام می‌زند یا باعث می‌شود که دیگران احساس کنند.

A person who suggests or hints at something negative in an indirect way.

example
معنی(example):

او یک دسیسه‌چین است که اغلب در ذهن مردم شک و تردید ایجاد می‌کند.

مثال:

He is an insinuator who often plants doubts in people's minds.

معنی(example):

نیات دسیسه‌چین توسط همه در اتاق زیر سؤال رفت.

مثال:

The insinuator's intentions were questioned by everyone in the room.

معنی فارسی کلمه insinuator

:

دسیسه‌چی، کسی که به طور غیرمستقیم یا با طعنه به دیگران اتهام می‌زند یا باعث می‌شود که دیگران احساس کنند.