معنی فارسی inspanning

B1

زمان‌بندی، فرایند برنامه‌ریزی و تعیین زمان برای فعالیت‌ها و پروژه‌ها.

The act of planning or scheduling tasks over a set duration.

verb
معنی(verb):

To yoke (oxen).

معنی(verb):

To bring or force into service.

example
معنی(example):

زمان‌بندی وظایف به مدیریت کارها به طور مؤثر کمک می‌کند.

مثال:

Inspanning tasks helps manage workload effectively.

معنی(example):

زمان‌بندی پروژه‌ها می‌تواند به تخصیص بهتر منابع منجر شود.

مثال:

Inspanning of projects can lead to better resource allocation.

معنی فارسی کلمه inspanning

: معنی inspanning به فارسی

زمان‌بندی، فرایند برنامه‌ریزی و تعیین زمان برای فعالیت‌ها و پروژه‌ها.