معنی فارسی institutively
B1به طور مرتبط با نهادها، به ویژه در زمینههای اجتماعی یا سیاسی.
In a manner relating to the establishment or function of institutions.
- ADVERB
example
معنی(example):
تیم به طور مؤسسهای برای بهبود ارتباط کار کرد.
مثال:
The team worked institutively to improve communication.
معنی(example):
آنها به طور مؤسسهای استراتژیهای جدید را اعمال کردند.
مثال:
They applied institutively the new strategies.
معنی فارسی کلمه institutively
:به طور مرتبط با نهادها، به ویژه در زمینههای اجتماعی یا سیاسی.