معنی فارسی integrated circuit
B2یک قطعه الکترونیکی که شامل اجزا مختلف در یک بورد است.
A set of electronic circuits on a single chip.
- noun
noun
معنی(noun):
(semiconductors) A thin chip, usually of silicon, consisting of at least two interconnected semiconductor devices, mainly transistors.
example
معنی(example):
مدار مجتمع در کامپیوترها استفاده میشود.
مثال:
An integrated circuit is used in computers.
معنی(example):
مدار مجتمع به کاهش اندازه الکترونیک کمک میکند.
مثال:
The integrated circuit helps reduce the size of electronics.
معنی فارسی کلمه integrated circuit
:
یک قطعه الکترونیکی که شامل اجزا مختلف در یک بورد است.
