معنی فارسی intel
B2 /ˈɪɾ̃.ɛl/اطلاعات حاصل از بررسی و تحقیق بهویژه در زمینههای نظامی یا امنیتی.
Information, especially of a secret or military nature.
- noun
noun
معنی(noun):
Intelligence (secret information)
مثال:
Intel is important in espionage.
example
معنی(example):
تیم اطلاعاتی دربارهٔ تحرکات دشمن جمعآوری کرد.
مثال:
The team gathered intel on the enemy's movements.
معنی(example):
آنها قبل از اتخاذ تصمیم به اطلاعات بیشتری نیاز دارند.
مثال:
They need more intel before making a decision.
معنی فارسی کلمه intel
:
اطلاعات حاصل از بررسی و تحقیق بهویژه در زمینههای نظامی یا امنیتی.