معنی فارسی intellectible

B1

قابل فهم، چیزی که می‌توان آن را درک کرد و توضیح داد.

Capable of being understood or comprehended.

example
معنی(example):

مفهوم شادی قابل فهم است و می‌توان آن را درک کرد.

مثال:

The concept of happiness is intellectible and can be understood.

معنی(example):

بسیاری از ایده‌های انتزاعی قابل درک هستند اما توضیح آنها سخت است.

مثال:

Many abstract ideas are intellectible but difficult to explain.

معنی فارسی کلمه intellectible

:

قابل فهم، چیزی که می‌توان آن را درک کرد و توضیح داد.