معنی فارسی interknits
B1به هم بافتن یا ترکیب کردن بافندگی یا مواد مختلف در یک کار هنری یا خلاقانه.
To knit together or merge different elements in a creative process.
- verb
verb
معنی(verb):
To knit together; to unite closely; to intertwine.
example
معنی(example):
هنرمند پارچههای مختلف را با هم میبافد تا طرحهای منحصر به فردی ایجاد کند.
مثال:
The artist interknits various fabrics to create unique designs.
معنی(example):
او داستانهایی از فرهنگهای مختلف را در نوشتار خود با هم میآمیزد.
مثال:
She interknits stories from different cultures into her writing.
معنی فارسی کلمه interknits
:
به هم بافتن یا ترکیب کردن بافندگی یا مواد مختلف در یک کار هنری یا خلاقانه.