معنی فارسی interplay
B2تأثیر متقابل یا تعامل بین دو یا چند عامل.
The way in which two or more things have an effect on each other.
- noun
- verb
noun
معنی(noun):
Interaction; reciprocal relationship.
verb
معنی(verb):
To interact
example
معنی(example):
تداخل نور و سایهها صحنهای زیبا ایجاد میکند.
مثال:
The interplay of light and shadows creates a beautiful scene.
معنی(example):
در میان طبیعت و فناوری تداخل جالبی وجود دارد.
مثال:
There is a fascinating interplay between nature and technology.
معنی فارسی کلمه interplay
:
تأثیر متقابل یا تعامل بین دو یا چند عامل.
