معنی فارسی interrogational
B2مربوط به فرایند پرسش و پاسخ برای استخراج اطلاعات.
Relating to the process of questioning, especially to obtain information.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تکنیکهای بازجویی که توسط پلیس استفاده میشد، مؤثر بود.
مثال:
The interrogational techniques used by the police were effective.
معنی(example):
او یک راهنمای بازجویی برای جلسه آموزشی آماده کرد.
مثال:
He prepared an interrogational guide for the training session.
معنی فارسی کلمه interrogational
:
مربوط به فرایند پرسش و پاسخ برای استخراج اطلاعات.