معنی فارسی intersegmental
B2به توصیف ارتباطات و عضلاتی که بین بخشهای مختلف بدن وجود دارد، اشاره دارد.
Pertaining to or affecting segments within a larger structure.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Between segments.
example
معنی(example):
عضلات بینقطعهای بخشهای مختلف بدن را متصل میکنند.
مثال:
The intersegmental muscles connect different body parts.
معنی(example):
پزشکان ساختارهای بینقطعهای را برای درمانهای بهتر مطالعه میکنند.
مثال:
Doctors study intersegmental structures for better treatments.
معنی فارسی کلمه intersegmental
:
به توصیف ارتباطات و عضلاتی که بین بخشهای مختلف بدن وجود دارد، اشاره دارد.