معنی فارسی interstadial
C2دوره‌ای میان فازهای یخ‌زده که در آن دما افزایش یافته است.
A period between glacial stages characterized by a warmer climate.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
Such a period.
adjective
معنی(adjective):
Between developmental stages.
مثال:
the interstadial transmission of disease
معنی(adjective):
Of or pertaining to a temporary period of thaw in the middle of an ice age.
example
معنی(example):
دوره بین‌فاز گرم‌تر از فازهای یخی بود.
مثال:
The interstadial period was warmer than the glacial phases.
معنی(example):
پژوهشگران تغییرات آب و هوایی بین‌فاز را مطالعه کردند.
مثال:
Researchers studied the interstadial climate changes.
معنی فارسی کلمه interstadial
:
دوره‌ای میان فازهای یخ‌زده که در آن دما افزایش یافته است.
