معنی فارسی intertraded

B1

معامله یا مبادله کالاها و خدمات به‌صورت متقابل.

Having engaged in intertrade; exchanged goods and services.

example
معنی(example):

کالاها با نرخ‌های مطلوب در تجارت متقابل مبادله شدند.

مثال:

The goods were intertraded at favorable rates.

معنی(example):

آنها محصولات مختلفی را برای منفعت متقابل مبادله کردند.

مثال:

They intertraded various products for mutual benefit.

معنی فارسی کلمه intertraded

: معنی intertraded به فارسی

معامله یا مبادله کالاها و خدمات به‌صورت متقابل.