معنی فارسی intertransmissible
B2قابل انتقال به یکدیگر، زمانی که چیزی میتواند از یک موجود زنده یا منبع به موجود دیگری منتقل شود.
Capable of being transmitted between different organisms or systems.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برخی از بیماریها بین حیوانات و انسانها قابل انتقال هستند.
مثال:
Certain diseases are intertransmissible between animals and humans.
معنی(example):
طبیعت قابل انتقال اطلاعات بین پلتفرمها برای ارتباطات حیاتی است.
مثال:
The intertransmissible nature of information across platforms is vital for communication.
معنی فارسی کلمه intertransmissible
:
قابل انتقال به یکدیگر، زمانی که چیزی میتواند از یک موجود زنده یا منبع به موجود دیگری منتقل شود.