معنی فارسی intertrude
B2نفوذ کردن، به درون چیز دیگری وارد شدن و آن را مختل کردن یا تغییر دادن.
To intrude into a space or situation where one does not belong.
- VERB
example
معنی(example):
گلها در باغ بین سنگها نفوذ میکنند.
مثال:
The flowers intertrude between the rocks in the garden.
معنی(example):
در نقاشی او، رنگها به طور زیبایی در هم نفوذ میکنند.
مثال:
In his painting, the colors intertrude beautifully.
معنی فارسی کلمه intertrude
:
نفوذ کردن، به درون چیز دیگری وارد شدن و آن را مختل کردن یا تغییر دادن.