معنی فارسی intertwinement

B1

پیچیدگی یا وابستگی متقابل، به ویژه در زمینه‌های اجتماعی یا فرهنگی.

The process of twisting or weaving two or more things together.

example
معنی(example):

پیچیدگی فرهنگ‌ها می‌تواند به تجربیات غنی منجر شود.

مثال:

The intertwinement of cultures can lead to rich experiences.

معنی(example):

پیچیدگی آن‌ها ارتباطی منحصر به فرد بین آن‌ها ایجاد کرد.

مثال:

Their intertwinement created a unique bond between them.

معنی فارسی کلمه intertwinement

: معنی intertwinement به فارسی

پیچیدگی یا وابستگی متقابل، به ویژه در زمینه‌های اجتماعی یا فرهنگی.