معنی فارسی interweaves
B1در هم بافتن، به معنی ترکیب کردن یا جابجا کردن اجزا مختلف به گونهای که به هم پیوند خورده و یک کل را تشکیل دهند.
To mix or blend different elements together in a cohesive manner.
- verb
verb
معنی(verb):
To combine through weaving.
معنی(verb):
To intermingle.
example
معنی(example):
هنرمند رنگهای مختلف را در نقاشیاش در هم بافته است.
مثال:
The artist interweaves different colors into her painting.
معنی(example):
راوی موضوعات مختلفی را در طول داستان در هم تنیده است.
مثال:
The narrative interweaves various themes throughout the story.
معنی فارسی کلمه interweaves
:
در هم بافتن، به معنی ترکیب کردن یا جابجا کردن اجزا مختلف به گونهای که به هم پیوند خورده و یک کل را تشکیل دهند.