معنی فارسی intrigo
B1پیچیدگی، درهمتنیدگی یا عمل به هم پیوستگی.
A complex intertwining or involvement.
- NOUN
example
معنی(example):
پیچیدگی شرایط برای همه مشهود بود.
مثال:
The intrigo of the situation was evident to everyone.
معنی(example):
او در یک پیچیدگی دخیل بود که بر نتیجه تأثیر گذاشت.
مثال:
He was involved in an intrigo that influenced the outcome.
معنی فارسی کلمه intrigo
:پیچیدگی، درهمتنیدگی یا عمل به هم پیوستگی.