معنی فارسی intriguant
B1شخصی که دسیسه میکند و در امور دیگران دخالت میکند.
A person who intrigues or schemes.
- noun
noun
معنی(noun):
An intriguer.
example
معنی(example):
او یک جذابیت بود که همیشه برنامهای داشت.
مثال:
She was an intriguant who always had a plan.
معنی(example):
بسیاری او را به دلیل nature پنهانیاش یک جذابیت میدانستند.
مثال:
Many considered him an intriguant due to his secretive nature.
معنی فارسی کلمه intriguant
:
شخصی که دسیسه میکند و در امور دیگران دخالت میکند.