معنی فارسی intrinsical

B2

به معنی ذاتی و بنیادی، چیزی که ذاتاً بخشی از ماهیت آن است.

Relating to the essential nature or constitution of a thing.

example
معنی(example):

خوشحالی یک کیفیت ذاتی دارد که زندگی را ارزشمند می‌کند.

مثال:

Happiness has an intrinsical quality that makes life worth living.

معنی(example):

خصوصیات ذاتی طلا آن را برای جواهرسازی ارزشمند می‌سازد.

مثال:

The intrinsical properties of gold make it valuable for jewelry.

معنی فارسی کلمه intrinsical

:

به معنی ذاتی و بنیادی، چیزی که ذاتاً بخشی از ماهیت آن است.