معنی فارسی intubate

B2

عمل گذاشتن لوله تنفسی برای کمک به تنفس بیمار.

To insert a tube into the airway to assist with breathing.

verb
معنی(verb):

To insert a tube into.

مثال:

The doctor is about to intubate the patient's trachea.

example
معنی(example):

پزشکان مجبور شدند بیمار را انتوبیت کنند.

مثال:

The doctors had to intubate the patient.

معنی(example):

در مواقع اضطراری، آنها سریعاً برای کمک به تنفس، انتوبیت می‌کنند.

مثال:

In emergencies, they quickly intubate to help with breathing.

معنی فارسی کلمه intubate

: معنی intubate به فارسی

عمل گذاشتن لوله تنفسی برای کمک به تنفس بیمار.