معنی فارسی intwine
B1به هم پیوستن و در هم تنیده شدن.
To twist together or entwine.
- verb
verb
معنی(verb):
To twist or twine around something (or one another).
example
معنی(example):
بیدها در حین رشد به هم میپیوندند.
مثال:
The vines will intwine as they grow.
معنی(example):
بگذارید بندها برای یک طراحی زیبا به هم بپیوندند.
مثال:
Let the strings intwine for a beautiful design.
معنی فارسی کلمه intwine
:
به هم پیوستن و در هم تنیده شدن.