معنی فارسی invalidhood

B1

نادرستی، حالت یا ویژگی نادرست بودن کسی یا چیزی.

The state or quality of being invalid.

example
معنی(example):

مفهوم نادرستی می‌تواند گیج‌کننده باشد.

مثال:

The concept of invalidhood can be confusing.

معنی(example):

او اغلب به دلیل نادرستی‌اش در شرایط خاص با چالش‌هایی مواجه می‌شد.

مثال:

He often faced challenges due to his invalidhood in certain situations.

معنی فارسی کلمه invalidhood

: معنی invalidhood به فارسی

نادرستی، حالت یا ویژگی نادرست بودن کسی یا چیزی.