معنی فارسی invigorated
B2احساس انرژی و تقویت شدن بعد از فعالیتی یا تجربه‌ای مثبت.
Having gained strength or energy.
- verb
verb
معنی(verb):
To impart vigor, strength, or vitality to.
مثال:
Exercise is invigorating.
معنی(verb):
To heighten or intensify.
معنی(verb):
To give life or energy to.
مثال:
The cold water invigorated him.
معنی(verb):
To make lively.
example
معنی(example):
بعد از تمرین، احساس پرانرژی بودن و آماده برای روز داشتیم.
مثال:
After the workout, I felt invigorated and ready for the day.
معنی(example):
بعد از شنا، او احساس پرانرژی بودن کرد.
مثال:
She felt invigorated after the refreshing swim.
معنی فارسی کلمه invigorated
:
احساس انرژی و تقویت شدن بعد از فعالیتی یا تجربه‌ای مثبت.
