معنی فارسی irrealizable
B2غیر قابل تحقق، چیزی که نمیتوان آن را به واقعیت تبدیل کرد.
Not capable of being realized or made real.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رویاهای او در برخی مواقع غیر قابل تحقق به نظر میرسیدند.
مثال:
His dreams felt irrealizable at times.
معنی(example):
این پروژه بدون تأمین مالی مناسب غیر قابل تحقق شناخته شد.
مثال:
The project was deemed irrealizable without proper funding.
معنی فارسی کلمه irrealizable
:
غیر قابل تحقق، چیزی که نمیتوان آن را به واقعیت تبدیل کرد.