معنی فارسی irritably
B1بهصورت ناراحتکننده و تحریکآمیز.
In a manner showing annoyance or irritation.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بعد از یک روز طولانی در کار به طور تحریکآمیز صحبت کرد.
مثال:
She spoke irritably after a long day at work.
معنی(example):
او وقتی خسته است، تمایل به عکسالعمل تحریکآمیز دارد.
مثال:
He tends to react irritably when he is tired.
معنی فارسی کلمه irritably
:بهصورت ناراحتکننده و تحریکآمیز.