معنی فارسی isogonally

B1

به شکلی که زوایا برابر باشند.

In a manner relating to equal angles.

example
معنی(example):

خطوط به صورت ایزوگونال در مرکز شکل تقاطع می‌کنند.

مثال:

The lines intersect isogonally at the center of the shape.

معنی(example):

زاویه‌ها در این آزمایش به صورت ایزوگونال اندازه‌گیری می‌شوند.

مثال:

The angles are measured isogonally in this experiment.

معنی فارسی کلمه isogonally

: معنی isogonally به فارسی

به شکلی که زوایا برابر باشند.