معنی فارسی japishly

B1

به زبان یا شیوه ای شبیه به زبان ژاپنی صحبت کردن.

In a manner resembling Japanese language or culture.

example
معنی(example):

او به طور ژاپانی بعد از اشتباه در تلفظ کلمه خندید.

مثال:

She laughed japishly after mispronouncing the word.

معنی(example):

او روند را به طور ژاپانی توضیح داد و این کار را برای دیگران دشوار کرد.

مثال:

He explained the process japishly, making it difficult for others.

معنی فارسی کلمه japishly

: معنی japishly به فارسی

به زبان یا شیوه ای شبیه به زبان ژاپنی صحبت کردن.