معنی فارسی jazzily
B1به شکلی پرنشاط و جازدار، معمولاً در ارتباط با موسیقی و رقص جاز.
In a lively and spirited manner, often related to jazz music and dance.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت جازدار در سرتاسر صحنه رقصید.
مثال:
She danced jazzily across the stage.
معنی(example):
او وقتی که درباره موسیقی هیجانزده است، به طور جازدار صحبت میکند.
مثال:
He speaks jazzily when he is excited about music.
معنی فارسی کلمه jazzily
:
به شکلی پرنشاط و جازدار، معمولاً در ارتباط با موسیقی و رقص جاز.