معنی فارسی jinkle
B1جینکل، صدای نرم و ملایم ناشی از برخورد اشیاء کوچک یا زنگها.
A soft, tinkling sound made by the clinking of small objects or bells.
- NOUN
example
معنی(example):
زنگ زدن زنگ آرامش بخش بود.
مثال:
The jinkle of the bell was soothing.
معنی(example):
میتوانستم صدای جینکل سکهها را در جیبش بشنوم.
مثال:
I could hear the jinkle of coins in his pocket.
معنی فارسی کلمه jinkle
:
جینکل، صدای نرم و ملایم ناشی از برخورد اشیاء کوچک یا زنگها.