معنی فارسی journeying

B1

سفر کردن به مکانی، به‌طور معمول به‌مدت طولانی و در مسیری خاص.

The act of traveling from one place to another.

verb
معنی(verb):

To travel, to make a trip or voyage.

noun
معنی(noun):

Travel, travelling

example
معنی(example):

من در حال سفر به یک شهر جدید برای تعطیلات هستم.

مثال:

I am journeying to a new city for my vacation.

معنی(example):

آنها در حال سفر به سراسر کوه‌ها به‌صورت پیاده هستند.

مثال:

They are journeying across the mountains on foot.

معنی فارسی کلمه journeying

: معنی journeying به فارسی

سفر کردن به مکانی، به‌طور معمول به‌مدت طولانی و در مسیری خاص.