معنی فارسی jumpingly
B1به طور پرش کنان، به حالتی که نشان دهنده نشاط یا شوق باشد.
In a manner that involves jumping; lively or energetic movement.
- ADVERB
example
معنی(example):
خرگوش به طرز پرش کنان در سطح میدان حرکت کرد.
مثال:
The rabbit moved jumpingly across the field.
معنی(example):
او با حالتی پرش کنان رسید، خوشحال از دیدن دوستانش.
مثال:
She arrived jumpingly, excited to see her friends.
معنی فارسی کلمه jumpingly
:
به طور پرش کنان، به حالتی که نشان دهنده نشاط یا شوق باشد.