معنی فارسی justificatory
C1 /dʒəˈstɪ.fə.kəˌtɔ.ɹi/مربوط به توجیه؛ به عبارتی مرتبط با دلیل یا توضیحی که برای چیزی ارائه میشود.
Relating to or having the nature of justification.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Providing justification
example
معنی(example):
استدلالهای توجیهی قانعکننده نبودند.
مثال:
The justificatory arguments were not convincing.
معنی(example):
او یک دلیل توجیهی برای رفتار خود ارائه داد.
مثال:
He provided a justificatory reason for his behavior.
معنی فارسی کلمه justificatory
:
مربوط به توجیه؛ به عبارتی مرتبط با دلیل یا توضیحی که برای چیزی ارائه میشود.