معنی فارسی juxtaposed
B2به کار رفته برای توصیف وضعیتی که در آن دو یا چند چیز کنار هم قرار گرفته‌اند تا به تفاوت‌های آنها اشاره شود.
To have been placed side by side, especially for comparison or contrast.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To place side by side, especially for contrast or comparison.
adjective
معنی(adjective):
Placed side by side often for comparison or contrast.
مثال:
juxtaposed pictures
example
معنی(example):
فیلم زندگی ثروتمندان و فقرا را کنار هم گذاشت.
مثال:
The movie juxtaposed the lives of the rich and the poor.
معنی(example):
تصاویر کنار هم قرار داده شده می‌توانند تفاوت‌های بین دو مفهوم را برجسته کنند.
مثال:
Juxtaposed images can highlight the differences between two concepts.
معنی فارسی کلمه juxtaposed
:
به کار رفته برای توصیف وضعیتی که در آن دو یا چند چیز کنار هم قرار گرفته‌اند تا به تفاوت‌های آنها اشاره شود.
