معنی فارسی key to

B2

کلید به مفهوم، عاملی مهم یا اصلی برای دستیابی به نتیجه‌ای مطلوب.

An essential factor for achieving a certain outcome.

example
معنی(example):

کلید موفقیت، کار سخت است.

مثال:

The key to success is hard work.

معنی(example):

کلید خوشبختی در درون خودتان است.

مثال:

The key to happiness lies within yourself.

معنی فارسی کلمه key to

: معنی key to به فارسی

کلید به مفهوم، عاملی مهم یا اصلی برای دستیابی به نتیجه‌ای مطلوب.