معنی فارسی kiki

B2

فرم تفریحی برای گذراندن وقت به‌ویژه در جمع دوستان.

A fun, social activity enjoyed with friends, often involving laughter and light-heartedness.

example
معنی(example):

من دوست دارم با دوستانم کیکی کنم.

مثال:

I like to kiki around with my friends.

معنی(example):

کیکی یک راه سرگرم‌کننده برای گذراندن شب است.

مثال:

Kiki is a fun way to spend the evening.

معنی فارسی کلمه kiki

: معنی kiki به فارسی

فرم تفریحی برای گذراندن وقت به‌ویژه در جمع دوستان.