معنی فارسی killcalf
B1کشتن گوساله، به معنای از بین بردن یک گوساله به دلایل مختلف، اغلب در کشاورزی یا تهیه غذا
To slaughter a young cow, usually for reasons related to farming or food preparation.
- VERB
example
معنی(example):
کشاورز مجبور بود گوساله را بکشد تا اندازه گله را کاهش دهد.
مثال:
The farmer had to kill the calf to reduce the herd size.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند گوساله را بکشند تا برای زمستان آماده شوند.
مثال:
They decided to kill the calf to prepare for the winter.
معنی فارسی کلمه killcalf
:کشتن گوساله، به معنای از بین بردن یک گوساله به دلایل مختلف، اغلب در کشاورزی یا تهیه غذا