معنی فارسی kinemometer
B2ابزاری برای اندازهگیری سرعت در حرکت با دقت.
An instrument used to measure the velocity of objects in motion.
- NOUN
example
معنی(example):
کینمومتر سرعت اشیای در حال حرکت را اندازهگیری میکند.
مثال:
A kinemometer measures the velocity of moving objects.
معنی(example):
آنها در آزمایش فیزیک از کینمومتر استفاده کردند.
مثال:
They used a kinemometer in the physics experiment.
معنی فارسی کلمه kinemometer
:
ابزاری برای اندازهگیری سرعت در حرکت با دقت.