معنی فارسی knifepoint
B2در نقطهای که چاقو در آنجا تهدید کننده است.
The situation where someone is threatened with a knife.
- noun
noun
معنی(noun):
The pointed end of a knife.
example
معنی(example):
او در تهدید به چاقو قرار گرفت.
مثال:
He was threatened at knifepoint.
معنی(example):
دزد کیفش را در تهدید به چاقو گرفت.
مثال:
The robber took his wallet at knifepoint.
معنی فارسی کلمه knifepoint
:
در نقطهای که چاقو در آنجا تهدید کننده است.