معنی فارسی knitbone
B2استخوان جوش خورده، استخوانی که در اثر شکستگی التیام مییابد.
The bony union formed when a fractured bone begins to heal.
- noun
noun
معنی(noun):
The plant comfrey.
example
معنی(example):
پزشک گفت که استخوان جوش خورده من نیاز به درمان دارد.
مثال:
The doctor said my knitbone needs healing.
معنی(example):
یک استخوان جوش خورده زمانی تشکیل میشود که شکستگی شروع به بهبودی کند.
مثال:
A knitbone forms when a fracture begins to heal.
معنی فارسی کلمه knitbone
:
استخوان جوش خورده، استخوانی که در اثر شکستگی التیام مییابد.