معنی فارسی knouted

B2

واژه‌ای که به حالت یا فعل استفاده از کنت اشاره دارد.

Past tense of knout, indicating the action of using a knout.

verb
معنی(verb):

To flog or beat with a knout.

example
معنی(example):

طناب کنت آثار خود را روی زمین گذاشت.

مثال:

The knouted whip left marks on the ground.

معنی(example):

به خاطر نافرمانی‌اش در رژیم قدیم، او با کنت تنبیه شد.

مثال:

He was knouted for his disobedience in the old regime.

معنی فارسی کلمه knouted

: معنی knouted به فارسی

واژه‌ای که به حالت یا فعل استفاده از کنت اشاره دارد.