معنی فارسی knuckle-bone

B1

استخوانی که از بند انگشتان تشکیل شده و گاهی برای بازی‌های محلی استفاده می‌شود.

A bone from the joint of a finger, sometimes used in traditional games.

example
معنی(example):

کودکان در حین بازی در حیاط قدیمی، یک استخوان بند انگشت پیدا کردند.

مثال:

The children found a knuckle-bone while playing in the old yard.

معنی(example):

استخوان‌های بند انگشت معمولاً در بازی‌های سنتی در فرهنگ‌های مختلف استفاده می‌شد.

مثال:

Knuckle-bones were often used in traditional games in various cultures.

معنی فارسی کلمه knuckle-bone

: معنی knuckle-bone به فارسی

استخوانی که از بند انگشتان تشکیل شده و گاهی برای بازی‌های محلی استفاده می‌شود.