معنی فارسی kvetching

B1

شکایت کردن، ناله و زاری کردن درباره مشکلات و ناراحتی‌ها به خصوص در موقعیت‌های کوچک.

To complain persistently about something.

verb
معنی(verb):

To whine or complain, often needlessly and incessantly.

noun
معنی(noun):

Persistent complaining.

example
معنی(example):

او درباره‌ی انتظار طولانی در رستوران شکایت می‌کرد.

مثال:

She was kvetching about the long wait at the restaurant.

معنی(example):

او عادت دارد هر وقت که امور بر وفق مرادش نیست، شکایت کند.

مثال:

He has a habit of kvetching whenever things don't go his way.

معنی فارسی کلمه kvetching

: معنی kvetching به فارسی

شکایت کردن، ناله و زاری کردن درباره مشکلات و ناراحتی‌ها به خصوص در موقعیت‌های کوچک.