معنی فارسی labouredly
B1به شکل دشوار و با زحمت، به گونهای که تلاش زیادی برای انجام آن نیاز باشد.
In a strenuous or effortful manner, showing difficulty in the action.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به سختی صحبت کرد و در پیدا کردن کلمات درست مشکل داشت.
مثال:
He spoke labouredly, struggling to find the right words.
معنی(example):
این کار به سختی انجام شد و نیاز به تلاش زیادی داشت.
مثال:
The task was completed labouredly, requiring much effort.
معنی فارسی کلمه labouredly
:
به شکل دشوار و با زحمت، به گونهای که تلاش زیادی برای انجام آن نیاز باشد.