معنی فارسی laming

B1

به معنی آسیب زدن به یک موجود زنده به گونه‌ای که قدرت حرکت خود را از دست بدهد.

The act of injuring someone or something to the point where they can no longer move properly.

noun
معنی(noun):

The act or process of rendering lame

example
معنی(example):

ناتوان کردن یک حیوان یک جرم جدی است.

مثال:

Laming an animal is a serious offense.

معنی(example):

او به ناتوان کردن اسب به عمد متهم شده است.

مثال:

He is accused of laming the horse intentionally.

معنی فارسی کلمه laming

: معنی laming به فارسی

به معنی آسیب زدن به یک موجود زنده به گونه‌ای که قدرت حرکت خود را از دست بدهد.