معنی فارسی lassoed
B1لاسو کردن به معنای گرفتن یا محکم کردن چیزی با استفاده از طناب حلقهای است.
The past tense of lasso; to catch something with a lasso.
- verb
verb
معنی(verb):
To catch with a lasso.
example
معنی(example):
دامدار به راحتی گوساله را لاسو کرد.
مثال:
The rancher lassoed the calf with ease.
معنی(example):
او کیسه را لاسو کرد و آن را بر روی اسب محکم کرد.
مثال:
She lassoed the bag and secured it on the horse.
معنی فارسی کلمه lassoed
:
لاسو کردن به معنای گرفتن یا محکم کردن چیزی با استفاده از طناب حلقهای است.