معنی فارسی laudably

B2

به طرز شایسته و قابل تحسین، در انجام کارهایی که ارزش تحسین دارند.

In a manner worthy of praise; commendably.

example
معنی(example):

او در مقابل انتقاد به طور شایسته عمل کرد.

مثال:

She acted laudably in the face of criticism.

معنی(example):

اهداي سخاوتمندانه او به طور شایسته به بسیاری از مردم کمک کرد.

مثال:

His laudably generous donation helped many people.

معنی فارسی کلمه laudably

: معنی laudably به فارسی

به طرز شایسته و قابل تحسین، در انجام کارهایی که ارزش تحسین دارند.