معنی فارسی law officer

B1

فردی که به اجرای قوانین و نظم در جامعه می‌پردازد.

An official empowered to enforce the law.

example
معنی(example):

پلیس قوانین را توضیح داد.

مثال:

The law officer explained the rules.

معنی(example):

یک مامور حقوقی مسئول حفظ نظم است.

مثال:

A law officer is responsible for maintaining order.

معنی فارسی کلمه law officer

: معنی law officer به فارسی

فردی که به اجرای قوانین و نظم در جامعه می‌پردازد.